چشم چرونی

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

کاش وقتی چشمم به نامحرم میخوره که حجاب خوبی ندارن نیشم تا پس سرم باز نشه و خیره نشم بهش.خودم رو با این حرف گول نزنم که خودش نگاه دوس داره که اینجوری اومده تو خیابون.کاش وقتی یه لحظه نگام میافته سریع نگام رو برگردونم و مثل این باشه که انگار ضربه ای به چشمم خورده.

امام رضا علیه السلام

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 


مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را مى دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنى خاندان عباسى هیچ بهانه اى نداشت. پس تصمیم گرفت راهى بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند.
اما آیا او در این سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آیا مى توانست امام را از ولایتعهدى برکنار کند؟
آیا مى توانست بیعت گسترده اى که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟
آیا مى توانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آیا مى توانست در برابر ناخرسندى انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده اى بیاورد؟
این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعى خود را نمایان مى سازد و به خشونت پنهان و سیاست بازى روى مى آورد.
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را مى کشد و بر جنازه او اشک مى ریزد و براى یافتن قاتلان او جایزه تعیین مى کند و آن گاه که آنان را دستگیر مى کنند، آنان شهادت مى دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را مى کشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال مى کند، اما مى کوشد که این برنامه را به گونه اى عملى سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف مى کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم مى سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک مى ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن مى کند.
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود:
اینک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگى ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در میان نقل قول هاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسیده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آیا مى دانى از آن تاریخ تا کنون چند سال مى گذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـمحل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.

 آرى ... دوست عزیزم!
گویا چنین مقدّر بود که فرزندى از نسل پاک پیامبر اکرم (ص) و امامى از امامان شیعه، در سرزمینى دور از مدینه پیامبر به شهادت رسد، تا مرقد نورانى اش قلب میلیونها انسان خداجوى دلباخته را به ولایت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاى شکسته اى باشد که در این سوى خاک در پناه آن مزار با شکوه به آرامش رسند.
سلام بر هشتمین امام پاک!
سلام بر هشتمین جانشین پیامبر!
سلام بر او....
آن گاه که زاده شد...
آن گاه که مظلومانه به شهادت رسید..
و آن گاه که در اوج عظمت و شکوه، گام بر صحنه رستاخیز گذارد.

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

ســــــــــــــــــــــــــلام

اومدم درد و دل کنم

با خدایــــــــــــــ خوم

خدایا چند وقت پیش حمیدرضا رو خواستی و از مهربونی های بی شمارت

بهره مندش کردی.حمیدرضا رو با کمک های خودت به صراط مستقیم راهنمایی کردی.

خدایا کمک م کن تا بتونم توی زندگی قدم های مثبت و خوب بردارم.

خدای مهربون که بهترین ها رو برای مخلوقت میخوای و دوس داری که بنده ی حقیرت رو راهنمایی کنی. حمیدرضا رو راهنمایی کن و هواش رو داشته باش.

خدایا به تو نیاز دارم.

خدای آسمان و زمین ، خدای با عظمت زندگیم را برای رسیدن به تو فدا میکنم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

آخرین وداع با یاران

... در یکی از روزهای بیماری در حالی که سرش را با پارچه‌ای بسته بود و علی علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین کشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است که من از میان شما غائب گردم، اگر به کسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر کس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض کرد: چندی قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی به من کمک کنید، پیامبر فورا به فضل دستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر کسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار کند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.

در این موقع سوادة بن قیس برخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد "طائف" در حالی که بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند کردید که بر مرکب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شکم من اصابت کرد، من اکنون آماده گرفتن قصاصم.

درخواست پیامبر یک تعارف اخلاقی نبود؛ بلکه جداً مایل بود حتی یک چنین حقوقی را که هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شکم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلکه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصف پیامبر، خواست، نظر وی را تامین کند.

پیامبر دستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تا سواده قصاص کند. یاران رسول خدا با دلی پر غم و دیدگانی اشکبار و گردن‌های کشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند که جریان به کجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیا سواده واقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدند سواده بی اختیار، شکم و سینه پیامبر را می‌بوسد؛ در این لحظه پیامبر او را دعا کرده، گفت: خدایا! از سواده بگذر، همانطور که او از پیامبر اسلام در گذشت.(2)

فروغ ابدیت جلد2، صفحات 864- 865 (با اندکی تغییر)

امام حسن (ع) و آموزه‏های تربیتی

 آن حضرت روزی فرزندان خود و فرزندان برادرش را دعوت کرده و در ضمن یک گفتگوی صمیمی به آنان فرمود:همه شما کودکان اجتماع امروز هستید و امید است که بزرگان جامعه فردا باشید پس دانش تحصیل کنید و علم بیاموزید...


حسین علیه السلام

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

 
چه بسا این مراسم و تشریفات ظاهری و عاطفی، خود وسیله‌ای بود که مردم از شناخت حقیق...ت و تفکر و مطالعه در فلسفه و روح و هدفهای اصلی مکتب تشیع و انقلاب کربلا غافل بمانند، زیرا هیچ جهلی سنگین‌تر از جهل مردمی نیست که یک نوع احساس معرفت کاذب پیدا کرده‌اند. چون دو ماه محرم و صفر را پیوسته از عاشورا گفته‌اند و بر حسین گریسته‌اند و ده ماه دیگر مصائب و مناقب او را تکرار میکنند، بصورت دروغینی احساس می‌کنند که لابد کربلا را و قهرمان کربلا را می‌شناسند!..."
مجموعه آثار ۹ / تشیع علوی و تشیع صفوی / ص ۱۷۹

خدایا

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند ( دکتر علی شریعتی )

 

عاشق واقعی

سلام. 

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

ممنون دوست عزیز.  

 

شکست توی زندگی وقتیه که بفهمی هیچ کس واست ارزش قائل نمیشه.

ولی خودتو هیچ وقت شکست خورده نبین.

چون خدایی توی تک تک لحظاتت هست که اگه این وضع ت رو ببینه افسوس میخوره.

خدا اولین و آخرین عاشقه توست.

-->خدا همونیه که همیشه توی همه ی مسایل به دادت میرسه<--

انسان معشوقه خداست.با خدا عشق بازی کن تا لحظه ی آخر.

عشقهای زمینی انسان مثل پول و خونه و ... آدمی رو از خدای خودش دور میکنه.

اول عاشق خدا باشیم و بعد به زندگی این دنیای مثلا زیبا بچسبیم.

تاثیر فکرهای آدم به روی زندگی

سلام.  

برای کمک به پیشرفت وبلاگ روی تبلیغات بالای وبلاگ کلیک کنید. 

 ممنون دوست عزیز.  

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com

آدم وقتی تنهاست باید خوب فکر بکنه.به همه چیز خوب فکر کنه.و بهترین تصمیم رو بگیره.

تنهایی میتونه زمانی برای تلاش برای آیند باشه.

باید قدر تنهایی رو دونست.توی تنهایی نشینیم یه گوشه و فکرای بد و الکی بکنیم.فکری برای هر چه بهتر ساختن آینده بکنیم.

فکر کردن به مسایل چرت و الکی باعث میشه تا همون ها یه روز برای خودمون پیش بیاد.

زندگی آدم همونیه که فکرش رو میکنه.فقط کافیه همون چیزی رو که فکر میکنی روزانه یادش باشی و به زبون بیاری.این باعث میشه تا ۱۰۰٪ اون فکر برات اتفاق بیافته.

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com